ماهان رو با موها و ریش بلند و بههمریختهش تصور کنید: فک کنم حداقل سهچهار ساله سلمونی نرفته، هرازچندگاهی البته یه دستی به صورتش میکشه؛ همون کت سیاهی رو پوشیده که همیشه برای رفتن به جلسههاش میپوشید و موهاش با یه ترکیب نامنظمی از اطراف کلاه سیاهش بیرون ریخته؛ از آخرین باری که دیدمش سرحالتر و شادابتر به نظر میرسه؛ تصور کنید که پشتِ یه میز دراز توی دفتر مدیریت، روبروی مدیر شرکتی نشسته که یه زمانی سی میلیون تومن به ماهان بدهکار بوده. ماهان همون طوری که داره صحبت میکنه از توی جیبای کتش، دونهدونه فاکتور و قبض درمیاره و زیر لب اعداد رو میخونه؛ بعضیها رو میذاره روی میز و بعضیها رو پاره میکنه و دور میندازه؛ آخرِ حرفاش بالاخره تو چشمای مدیر شرکت نگاه میکنه و میگه: «... تمام... اگه لازمه چیزی رو امضا کنم هم بیارید امضا کنم....»
اگه ندونی که مهندس معماره و فارغالتحصیل دانشگاه تهرانه و فقط بخوای از ظواهرش قضاوت کنی، حتمن میگی کارتنخوابی چیزیه؛ کار اصلیش پیمانکاریه و خیلی هم سرش شلوغه؛ همیشه خدا یا تو کارگاهها با کارگرا سروکله میزنه یا تو شرکتا با کارفرماها؛ من باهاش زیاد رفت و آمد داشتم اما هیچ کدوم از اعضای خونوادهشو ندیدم؛ میگن باباش خیلی پولداره اما ماهان خودش یه پراید داره و تنها توی یه آپارتمان کوچیک زندگی میکنه؛ تا الان برای چهارپنج تا از پروژههاش تصویرسازی کردم؛ معمولن اگه برای ارایه کارش عجله داشته باشه به من زنگ میزنه وگرنه خودش هزار جور آدم میشناسه و برای هر کاری که مربوط به ساختمون باشه، تیم درستحسابی و حرفهای سراغ داره؛ توی کار آدم خوشاخلاق و خوشحسابیه، منم بدون چکوچونه و حرف پسوپیش باهاش کار میکنم؛ وقتی پیشش هستم و دارم پای کامپیوتر یه کاری براش انجام میدم، کنارم دستبهسینه میشینه روی صندلی، با موبایلش ور میره و زیر لب آواز میخونه؛ هر وقت به نشونه این که آواز خوندنش تمرکزمو از بین میبره دست از کار میکشم و مستقیم نگاهش میکنم، بدون این که چشم از موبایلش برداره صورتش رو به طرفم برمیگردونه و البته آوازش رو قطع میکنه.
روبروی مدیر شرکت نشسته؛ شرکتی که یه زمانی سی میلیون تومن به ماهان بدهکار بوده؛ شرکتی که یه زمانی منم کارمندش بودم. تصور کنید، وقتی مدیر شرکت از ماهان میپرسه که چرا میخواد این کارو بکنه، ماهان جواب میده: «شما اگه قرار بود پرداختش کنید، بعد از این همه وقت حداقل یه بخشش رو پرداخت کردهبودید... لااقل اینطوری توی توهمات خودم روی این پول حساب نمیکنم... شما هم دیگه شبها بدون فکر کردن به پرداخت پول من، با خیال راحت میخوابید! واقعن فقط اومدم بگم دیگه نمیخوامش... تمام... اگه لازمه چیزی رو امضا کنم هم بیارید امضا کنم....»
باحال بود
و تفریحات ماهان چیه؟